...
«لطفا داری میری کلیدو با خودت ببر!»
وقتی همسرم داشت میرفت مسجد برا نماز ظهروعصر بهش گفتم… آخه یه در کوچیک بین حیاطمون و حیاط مسجد هست که راه میانبر محسوب میشه؛ گاهی اوقات که یادش میره کلیدو ببره زنگ میزنه درو باز کنم…
زنگ تلفنی رو میگم بابا انقدام دیگه تنبل نیستم زنگ آیفون رو نتونم جواب بدم?
در بزرگمون آیفون داره این کوچولوهه مجهز نیست؛ برا همین مجبور میشم چادر بزارم ۴تاااااا پله رو برم پایین؛ سیزده چهارده تا قدم بردارم تا برسم به درو بازش کنم…
از شما چه پنهان کنم؛ پنهان نمیکنم… آخرین باری که گفتم داری میری کلیدم ببر، یاد حضرت خدیجه_ سلام خدا بر او_ افتادم? دوره ای که هر روز برای پیامبر آذوقه میبردن غار حرا… زمان مناجات و خلوت گزینی حضرت..
از کوه با تمام سختی هاش بالا میرفتن… به عشق نبی خدا… به عشق همسرشون.
این همون ارحام المطهره ای هست که تو دعای ندبه بهش اشاره شده… همون رحم پاکی که فرزندانی از اون خارج شدن که فخر عالمن…
از خودم خجالت زده شدم!
میگم زندگی نامه زنان مومنه تاریخ اسلام رو آدم میخونه تازه به این نتیجه میرسه که ما چه کلانتری هستیم تو آداب همسرداری برا خودمون!?