داستانک
17 شهریور 1397 توسط حضرت زهرا سلام الله علیها-نرجسیه سابق
یکی اززاهدان نزد خلیفه وقت شد.
خلیفه وی را گفت:
«ای مرد !مرا پندی ده!»
مردزاهدگفتش:
«به سفرچین رفته بودم .گوش ملک چین کرشده بود.
می گریست وگفت:
ازآن نمی گریم که شنوایی ازمن برفته است
ولیکن ازآن می گریم که مبادا مظلومی بردرم فریاد کندومن نشنوم !»
«نصیحة الملوک»