امام خمینی (ره)
مثل دو تا رفیق بودیم
خانم لیلی بروجردی (نوه امام): وقتی پهلوی آقا بودیم خیلی احساس راحتی می کردیم و خیلی رابطه خوبی داشتیم. حالت امام، پدربزرگ و همه چیز را می گذاشتیم کنار و مثل دو تا رفیق بودیم. جذبه به جای خود، دوستی هایمان، حرفهایی را که با ایشان می زدیم خیلی صمیمانه بود. نصیحت می کردند اما نه مثل بقیه پدربزرگ ها و بزرگترها. جوری نصیحت می کردند که احساس نمی کردیم. وقتی شب می رفتیم و روی آن فکر می کردیم، می فهمیدیم امام دارند راه را به ما نشان می دهند.
گناه تو بی نظمی است
خانم زهرا اشراقی (نوه امام): روزی از دانشگاه به خانه آمدم. مستقیم رفتم خدمت آقا. سر و وضع مرتبی نداشتیم. هم لباس هایم سیاه بود و هم کفش هایم خاکی.
امام همان طور که در حیاط قدم می زدند، اخمی کردند و از من پرسیدند: «چرا با این قیافه به دانشگاه می روی؟«
به شوخی گفتم: «در دانشگاه جمهوری اسلامی تان با وضعی بهتر از این نمی شود رفت«.
گفتند: تو دو گناه کردی. یکی اینکه ریاکار هستی و می خواهی بگویی که من آنقدر استطاعت مالی ندارم که یک جفت کفش بخرم، گناه دیگر تو بی نظمی است که خلاف شرع و قانون اسلامی است.«
گفتم: «اگر بخواهم با سر و و ضع مرتب تری به دانشگاه بروم شاید از من ایراد بگیرند.»
امام گفتند: «اگر خواستند ایراد بگیرند، بگو خمینی گفته باید مرتب به دانشگاه بروی