زن شایسته
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
یک زن شایسته، بهتر از هزار مرد ناشایست است.
(وسائل الشیعه، ج 20، باب 89، ص 172.)
«گوهر شاد از زنان با شخصیّت و با عظمت شیعه است که خدمات ذی قیمتی به عالم تشیع نموده است و نام خود را در شمار زنان با ایمان و شایسته، جاویدان ساخته، او هنگامی که مسجد گوهرشاد را که در مشهد است می ساخت عقیده داشت چهارپایانی را که مصالح ساختمانی حمل می کنند نباید با ضرب شلاق آزرد، دستور می داد تا جلوی راه آنها کاه می ریختند و آنها به قصد خوردن کاه جلو می رفتند و سرانجام ساختمان خانه خدا هم مسجدی که در جوار حرم حضرت رضا علیه السلام ساخته می شد با کمال شایستگی و خلوص نیّت پایان پذیرفت.
او هر روز به کارگران سر می زد و آنها را مورد تفقّد (دلجویی) قرار می داد. یک روز در حین نظارت، کارگری جوان و فقیر دلباخته ی او شد و سخت محبّت او را در دل جا داد کار این عشق چنان بالا گرفت که چند روز بعد جوان کارگر بستری گردید. گوهرشاد سراغ او را گرفت، به او گفتند بیمار است. روز بعد پیشکار ملکه به مادر او اعلام کرد: گوهر شاد امروز به دیدن و عیادت کارگر خواهد آمد. مادر از شدّت شرم و جوان از شدّت شوق به خود می لرزیدند. سرانجام لحظه ی معهود رسید و ملکه وارد خانه کارگر شد. گوهرشاد بعد از تعارفات معمولی علّت بیماری را پرسید جوان هیچ نگفت . ولی چون گوهر شاد اصرار ورزید مادر پرده را با کمال شرم و حیا بالا زد و حقیقت را گفت.
گوهرشاد به اطاق جوان برگشت و پرده از راز او بالا زد و سپس اطمینان داد که از شاه طلاق خواهد گرفت و به عقد او درخواهد آمد. جوان بیمار سرش گیج می رفت. نمی دانست خواب است یا بیدار. ولی صدای گوهرشاد که به او می گفت: مهریه من پول نیست به او فهماند که او بیدار است. گوهرشاد ادامه داد: مهریه من چیزی غیر از مال دنیاست. آیا حاضری چهل روز پیاده برای من و به نیابت از من نماز بخوانی و من این مدت را به عنوان مهریه قبول کنم. سپس ازدواج ما صورت گیرد؟ جوان با حیرت و بهت قبول کرد. دیگر مرض از او دست برداشت و مشغول نماز شد و چهل روز که برای او چهل سال بود سپری شد. روز چهلم گوهرشاد به دیدن او رفت و آن روز روز پیمان بود.
ولی معشوقه برای اولین بار عهدشکنی کرد و گفت اکنون نیمی از راه تو سپری شده و من در اصل موضوع حرفی ندارم. اما آیا به من اجازه می دهی از تو خواهش کنم چهل روز دیگر تو نماز بخوانی اما این بار نه برای من بلکه برای خدا و به محبت حق، و پس از آن من در اختیار تو خواهم بود. جوان کارگر بار دیگر مشغول شد اما این بار برای نزدیکی به خدای و محبوب عالمیان نماز می خواند. روز چهلم که فرا رسید گوهرشاد را ترس عظیم فرا گرفت که مبادا تدبیرش به انجامی خداپسندانه ختم نگردد به دیدن جوان رفت ولی او را دیگر در هیجان نیافت، جوان حرف می زد ولی زمین را نگاه می کرد، چهره آفتاب زده ی او برق خاصی داشت و نور صفابخشی در چهره اش می دوید با این کلمات با گوهرشاد آغاز سخن کرد: من از شما ممنونم و از عشق شما نیز سپاسگذاری می کنم زیرا عشق شما بود که مرا به عشق مقدّسی دیگر رهنمون شد.
که جاویدانش یافتم. عشقی که جلوه ها را در نظرم کهنه و تاریک کرد و قلب مرا پایگاه خود ساخت من اکنون شما را دوست دارم. اما نه به عنوان پیک معشوقه بلکه به عنوان یک خواهر با وفا و متدبر، تو مرا زنده کردی و بر من منت نهادی، مرا فراموش مکن و من هنگام دعا تو را فراموش نخواهم کرد لیکن زمان هایی که انسان های پاک را یاد می کنم از خدا برایشان ایمان و محبّت می خواهم. »
گلزار عفاف،علی نظامی، ص 189.
برای تامل : چگونه می توان زنی شایسته شد ؟! پیامبر اعظم (ص) می فرماید : برترین کالای این دنیا زن شایسته است. امام خمینی (ره) نیز می فرمایند : زن عفیف گل سرسبد خلقت است .